loading...
منتظر
مهدی31 بازدید : 1 شنبه 25 آبان 1392 نظرات (0)

نیزه ها خم گشت از باری که بر خود داشتند
پر بها پنداشتند آن سر که خود بشکافتند

نیزه ها می خواستند تا بوسه سازند بر جبین
عاشقانه بو کشند بر زینت روی زمین

نیزه ها آراستند زیبا عروس حجله را
خوش حنا بستند داماد فرات و دجله را

نیزه ها بودند آنجا بی قرار و دل پریش
تا که سازند سینه ی آن مه لقا را ریش ریش

نیزه ها در سبقت اند از دشنه ها و سنگها
می شتابند زود تر خیزند از فرسنگها

تا به وصل دلبر و دلدار آغازین شوند
تکیه گاه امن مهرویان زصدر زین شوند

نیزه ها لب بسته بر رگهای باز و خون روان
غبطه می خوردند مجنونان اهل کاروان

نیزه ها بردند لبها را بجایی دورتر
ساربانان را کنند از کرده شان معذور تر

نیزه ها یکبار دیگر حامل قرآن شدند
کوفیان این بار هم درمانده ی برهان شدند

نیزه ها ارسال کردند آنچه نازل گشته بود
سوختند جانی که بر اشتر بدان دل بسته بود

نیزه ها در آسمان خورشید دیگر کاشتند
ماه را در حیرت نظمی دگر وا داشتند

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 4
  • بازدید کلی : 70